بر من واجب شده است که در این موقعیت حساس که در خط مقدم اسلام علیه کفر صدامی قرار گرفتهام به فکر آن افتادم تا به نام خداوند بخشنده مهربان وصیتنامهام را بنویسم و سپاس بیکران خداوند در هم کوبنده ستمگران که به من جان داد تا در برابر کفار جهان بایستم و به مستضعفین کمک کنم و نگذارم بیش از این بر آنها ظلم بشود.
برادران و خواهران، جهان مکانی است که خداوند انسان را برای آزمایش آورده، همین آزمایشها هست که توانایی انسان را در مقابل سختیها، رنجها و شادیها و رسیدن به الله و گاهی به ذلت و پستی میرساند هر کسی که از این آزمایشها موفق بیرون آمد و توانست عزت خودش را حفظ کند به آن جایی که پیامبران و اولیاء عظیم الشان در آن هستند میرسد.
برادران و خواهران پیامآور خون شهیدان باشید و همیشه به یاد خدا باشید که آرامبخش قلبهاست. از روحانیت دفاع کنید و طرفدار روحانیت باشید و از رهبری امام امت خمینی بتشکن با جانودل پیروی کنید و برادران شهادت را افتخار خود بدانید و همیشه به یاد روزی باشید که باید از این دنیا رفت. چنانچه علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (ع) میفرماید: «من این دنیا را مانند شبی میبینم که دارد صبح میشود» و من میبینم که در جوانیام کوچکترین کاری که بتواند در آن دنیا یعنی روز قیامت برایم بکند نکردهام. پس من به چه امیدی دل به این دنیا ببندم درصورتیکه این دنیـا تمامشدنی است چنان چه شاعر معروف میفرماید:
روزها فکر من این است و همهشب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
امیدوارم از خداوند بزرگ که بتوانم و لیاقت آن را داشته باشم که از این آزمایش بزرگ پیروز به درآیم. در خاتمه چندکلمهای با پدرم، دوستان، برادران و خواهران صحبت کنم. پدر جان از این که نتوانستهام در موقع آمدن با شما خداحافظی کنم، بلکه لیاقت آن را نداشتم که بیایم شما را زیارت کنم و از بدیها و رنجهایی که به شما دادهام تقاضای عفو بکنم و امیدوارم که مرا حلال کنید. دیگر این که تقاضایم این است که برای من گریه نکنید و همچون حسین زمان که در برابر مشکلات بردبار است، شما هم بردبار باشید. تنها چیزی که شما از خدا میخواهید این باشد که خدایا تو را شکر میکنم که فرزند را به راه حق و حقیقت راهنمایی کردی و از خداوند بخواه تا دیگر فرزندان تو را به این راه که راه پیروان الله است، راهنمایی کند و از خداوند بزرگ میخواهم که شما را هم صبری همچون صبر ایوب عطا فرمایند.
و دیگر این که من شرمنده زحمات خاله مهربانم و حاج عربزاده هستم. من نمیدانم با چه زبانی از آنها تشکر کنم، ولی از خداوند بزرگ میخواهم که در آخرت مزد ایشان را بدهد. عموی مهربانم و زنعموی عزیزم من زحمات شما را در تابستان گذشته از یاد نبردهام و اگر خداوند به من مهلت داد و یاری کرد انشاءالله برگشتم که امیدوارم بتوانم قدر زحمات شما را بدانم و بتوانم از زیر خجالت ایشان به درآیم. دخترخاله مهربانم و محمد آقا من که همیشه برای شما سرباری بیش نبودم و خیلی ناراحتیها برای شما کردم امیدوارم که مرا حلال کنید و اجرا خود را از خدا بخواهید. عمه مهربانم و عمو حسین من که نمیتوانم نیکیهای شما را از یاد ببرم، امیدوارم که اگر از من بدی دیدهاید، نادیده بگیرید و امیدوارم که خداوند در آخرت به شما عزت دهد و همچون حاج حسین قنبری و دختردایی مهربانم بفرمایید وقتی به یاد شما میافتم که مادرم زنده شده و دارم با او رازونیاز میکنم. ای مهربانتر از مادر اکنون که نمیتوانم نیکیهای شما را بر زبان بیاورم؛ ولی مادام که من هیچ نبودم؛ ولی شما به یاری خدا مرا مقامی دادید و امیدوارم که خداوند اجر شما را در آخرت بدهد.
همسر عزیزم خوشا به حال تو، خوشا به حال آن قدرت ایمانی که داری که تو توانستی؛ مانند همسری مهربان و دلسوز مرا یاری کنی و در درد و رنجها و ناراحتیهای روزگار با من هم درد باشی و از خداوند بزرگ میخواهم که در ازای نیکیهایت در آخرت به تو اجر بدهد و دیگر این که تقاضایم از تو این است که اگر فرزندی داشتیم به یاری خدا تربیت او را به طور به عهده بگیری و او را همچون علیاکبر حسین (ع) که مشتاق شهادت بود بار بیاور، عزیزم مرا حلال کن امیدوارم که در آخرت به یکدیگر برسیم.
و تو ای پدر بزرگوار از تو میخواهم که اگر فرزندی داشته باشم همچون فرزندان امام حسین (ع) دست مهربانی بر سرش بکشی و همسرم را ناراحتی نداشته باشی و در تربیت فرزندم بسیار کوشا باشی و مرا هم اگر شهادت نصیبم شد پهلوی قبـر مــادرم دفــن کنید.
دیگر شما را به خدای کریم میسپارم و با همه شما خداحافظی میکنم و از همه شما التماس دعا دارم. خداوند را فراموش نکنید و امام را دعا کنید و همیشه دنبال حق باشید و شما حق گریهکردن برای من ندارید. خداحافظ.
انتهای خبر/